maXam

همه چیز

maXam

همه چیز

آزادی

                 

 

 

دیروز و امروز بالاخره حرفای دلم که خیلی وقت بود تو گلوم مونده بود به دو نفر زدم.

آخ که آزادی چه حالی میده.

نقاشی عشق من

 

 

ظاهرم را با سایه های آبی می آرایم

و روحم را رنگارنگ میکنم که به تو باشم

لبهایت را از سایه ترسیم خواهم کرد

و لبهایت را بر روی لبهای خود می کشم

دستانت را حلقه زده به دور شانه ام خواهم کشید

وسپس تمام تردیدهارا می آلایم

باران را که با ملایمت بر روی موهایت فرود می آید نقاشی خواهم کرد

دستی ترسیم میکنم تا اشکهایت را پاک کند

نگاهی که آرامش دهد ترس هایت را

تصویری سایه و روشن

هنگامیکه یکدیگر را صمیمانه در آغوش گرفته ایم

خورشیدی خواهم کشید تا قلب را گرم نگه دارد

و سوگند یاد میکنم که هرگز جدا نخاهیم شد

این است نقاشی عشق من

حقیقت را نقاشی میکنم

که نشان دهد چه احساسی دارم

و تلاش میکنم که تو را با حقیقت روبرو کنم

قلمی روشن و زیبا بکار خواهم برد

که تو را نزذیک خود ترسیم کنم

و تو را از آن خود سازم

 

وقتی که تورا نیاز دارم

هنگامی که تو را نیاز دارم

چشمانم را می بندم و با تو هستم

و تمام چیزی که می خواهم نثارت کنم

تنها تپشی دیگر است

هنگامی که عشق را نیاز دارم

دستانم را می گشایم و عشق را لمس میکنم

هرگز نمی دانستم آنچنان عشقی بود که شب و روز مرا دلگرمی می داد

هنگامی که تو مرا نیاز داری

فقط دستانت را بگشا

عشق بار سنگینی است که بر دوش می کشیم